صعود...

قصه هبوط ، حکایت هجران و غربت انسان است...

صعود...

قصه هبوط ، حکایت هجران و غربت انسان است...

مشخصات بلاگ

قصه هبوط ، حکایت هجران و غربت انسان است و این خطاب «إهبطو منها جمیعأ» نگاشته بر لوح ازلی فطرت ، باقی است تا ابد الاباد که توبه آدم مقبول افتد و از این ارض هبوط به دارالقرار باز گردد؛ از این مهبط عقل به جمع سلسله داران مقیم کوی عشق ، پس همه از آن جاست که این ارض " مهبط " آدمی است نه " خانه قرار" او و از همین است بی قراری عاشق و غم غربتی که سینه اش را تنگ می دارد.
شهید آوینی

بانو

يكشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۲، ۰۸:۱۵ ب.ظ

 مسکین، یتیم، در شب سوم اسیر، من 

 در می‌زنم به خواهش قرصی فَطیر، من 

 در می‌زنم همیشه و هر جا که می‌روم 

 امّا دوباره مضطرب و ناگزیر، من 

 شاید همین دو سه شب و هی صبر، صبر، صبر 

 با این خیالِ خام، ولی دلپذیر، من... 

 شاید شبیه آن زنِ توی عروسی است 

 چشم‌انتظار پیرهنت در مسیر، من 

 اِنگار کن مرا پدرت سوی خانه‌تان... 

 «درمانده و گرسنه و پیر و فقیر» من 

 بانو! کجاست جای گلوبندتان؟ که باز 

 آن برده را رها کند و شاد و سیر، من... 

 ای، ای شما شکسته‌ترین کشتی نجات 

 دریا به خشم آمده، پهلو بگیر، من... ! 

شعر: رقیه ندیری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی