صعود...

قصه هبوط ، حکایت هجران و غربت انسان است...

صعود...

قصه هبوط ، حکایت هجران و غربت انسان است...

مشخصات بلاگ

قصه هبوط ، حکایت هجران و غربت انسان است و این خطاب «إهبطو منها جمیعأ» نگاشته بر لوح ازلی فطرت ، باقی است تا ابد الاباد که توبه آدم مقبول افتد و از این ارض هبوط به دارالقرار باز گردد؛ از این مهبط عقل به جمع سلسله داران مقیم کوی عشق ، پس همه از آن جاست که این ارض " مهبط " آدمی است نه " خانه قرار" او و از همین است بی قراری عاشق و غم غربتی که سینه اش را تنگ می دارد.
شهید آوینی

۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۱ ثبت شده است

این روزها خبرها را که نگاه بیندازیم، تراکم اخبار، در حواشی رفتارهای آقای رییس جمهور (به مناسبت های مختلف) چشمانمان را به درد می آورد، البته چشمان عده ای را هم انگار خوب می نوازد... . نتیجه این می شود که :

آقای رییس جمهور بسه دیگه، تو که اینجوری نبودی... احمدی نژاد کی میری از شرّت خلاص شیم... احمدی نژاد... احمدی نژاد...

اما آقای احمدی نژاد، حقیقتش، دلمان بدجور برای اخباری از جنس سوم تیر تنگ شده، اخباری که البته شاید برای خیلی ها مایه شرم و سرافکندگی بود و حکایت خاله سوسکه را برایش تعریف می کردند!

پشهید فتنهسرم 25 خرداد 82 وارد بسیج شد و در 25 خرداد 88 به مقام شهادت رسید. حسین عاشق مولا امام حسین علیه السلام بود و همیشه برای سالار شهیدان عزاداری می کرد. یادم هست برای تمام مناسبتها پیراهن مشکی بر تن داشت از وفات حضرت رقیه تا وفات حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام و به ائمه احترام خاصی داشت.

روزی که حسین شهید شد روز مادر بود. گفت مادر جان امسال پول نداشتم برایت هدیه بخرم ولی حالا که دیپلم گرفتم و در دانشگاه قبول شدم سرکار هم می روم و جبران می کنم. وقتی که می خواست برای آخرین بار از خانه بیرون برود همه جا را نگاه کرد و بعد درب را بست و رفت.

همیشه می گفت من روزی شهید می شوم. می گفتم: پسرم جنگ نیست که تو شهید بشوی می گفت: نه مطمئن باشید شهید می شوم.

مادر شهید هنوز هم چشمانش اشک آلود بود و تصاویر فرزندش را بر درو دیوار خانه نصب کرده بود. می گفت: با لباسها و تصاویر و میز کار حسین زندگی می کنم. هنوز صدای نوحه هایش در خانه است. شوخی هایی که با من می کرد. حسین با اینکه حتی سنش برای رای دادن قانونی نبود ولی تا جفت کردن کفشها و دادن غذا تا شب رای گیری در مسجد محل کار می کرد و خسته و کوفته به خانه می آمد. وقتی شهید شد همه از مرام و وفایش گفتند. سر مزار حسین افرادی می آیند که من آنها را نمی شناسم ولی آنها از حسین می گویند.

مادر بسیجی شهید حسین غلام کبیری...

شهید فتنه88

اللهم ارزقنا...شهادت

برخی ها منتظر زلزله اند، برخی ها منتظر طوفان،آیت الله خوشوقت ، آیت الله مجتهدی ، آیت الله تهرانی بعضی منتظر خشکسالی، بعضی...

برای یک قوم چه عذابی بالاتر از، فقدان یک عالم، یک عارف، یک استاد اخلاق، ... یک پدر.

خداوند به ما رحم کند، که قدر دین و علمای دینمان را بدانیم، نسبت به خلاف دین حساس باشیم و قدر نعمت علمای دینمان را بدانیم و از محضرشان استفاده کنیم و دعاگویشان باشیم که «إذا مات العالم ...»

می گویم، چه خوب پیش بینی کرده بود زلزله را ...
اللهم احفظ علماءنا و أساتیدنا و إمامنا الخامنه‌ای

و عجّل فی فرج مولانا...

باز هم شب جمعه آمد،

و کبوتر پر و بال شکسته ی دل، از زیر خروار خروار زنگار، انگار امید دارد به پرواز، تا زیارت حرم یار...

شب زیارتی حسین علیه السلام، شام وفات حضرت معصومه ...

السلام علیک یا فاطمة المعصومة، إشفعی لنا ...

السلام علیک یا أباعبدالله ...

السلام علیک یا حجة بن الحسن العسکری، یا صاحب الزمان...

هنوز به دنبال بهانه می گردی؟

زبانم بند آمده انگار. چه بگویم، چه می توانم بگویم...

اما نه، گوش دل را باز کن، دلت انگار عادت دارد به این ندا...

اَللّهُمَّ أنت رَبّى لا اِلـهَ اِلاَّ اَنْتَ، خَلَقْتَنى وَ اَنـَا عَبْدُکَ وَ ابْنُ اَمَتِکَ، وَ فى

خدایا پروردگار من معبودى جز تو نیست مرا آفریدى و من بنده تو و فرزند کنیز توام و در

قَبْضَتِکَ وَ ناصِیَتى بِیَدِکَ ...

قبضه قدرت توام و اراده و اختیارم بدست توست

اَللّهُمَّ مَنْ تَعَبَّأَ وَ تَهَیَّأَ وَ اَعَدَّ وَ اسْتَعَدَّ لِوِفادَة اِلى مَخْلُوق رَجآءَ رِفْدِهِ،

خدایا هرکس مجهز و آماده و مهیا و مستعد براى ورود بر مخلوقى شده امید دهش

وَ طَلَبَ نآئِلِهِ وَ جآئِزَتِهِ، فَاِلَیْکَ یا رَبِّ تَعْبِئَتى وَ اسْتِعْدادى، رَجآءَ عَفْوِکَ،

و به جستجوى جایزه و بخشش او پس اى پروردگار من آمادگى و استعداد من بسوى توست و آرزوى عفو تو

وَ طَلَبَ نآئِلِکَ وَ جآئِزَتِکَ، فَلا تُخَیِّبْ دُعآئى ...

و خواهش بخشش و جایزه ات را دارم پس در این خواهشى که دارم نومیدم مکن...