صعود...

قصه هبوط ، حکایت هجران و غربت انسان است...

صعود...

قصه هبوط ، حکایت هجران و غربت انسان است...

مشخصات بلاگ

قصه هبوط ، حکایت هجران و غربت انسان است و این خطاب «إهبطو منها جمیعأ» نگاشته بر لوح ازلی فطرت ، باقی است تا ابد الاباد که توبه آدم مقبول افتد و از این ارض هبوط به دارالقرار باز گردد؛ از این مهبط عقل به جمع سلسله داران مقیم کوی عشق ، پس همه از آن جاست که این ارض " مهبط " آدمی است نه " خانه قرار" او و از همین است بی قراری عاشق و غم غربتی که سینه اش را تنگ می دارد.
شهید آوینی

ظلم و کشتار و نیرنگ شیاطین علیه شیعه، در سالهای اخیر روز به روز رو به افزایش است ...

اما بر اساس قاعده‌ی «بکشید ما را، زنده‌تر می‌شویم ...» آنچه که مشاهده می کنیم، اقتدار و عزت هر چه بیشتر جبهه حق و شیعیان است و بإذن الله روز به روز بر آن اضافه خواهد شد.

فإن حزب الله هم الغالبون...

اما نعوذ بالله از شر شیاطین داخلی...

انصافا زبان انسان از این همه درنده خویی این جماعت بند میاد...

اما شعر انگار زبان دیگریست:

احمد بابایی

خبر، آمیخته با بغض گلوگیر شده‌ست

سیل دلشوره و آشوب، سرازیر شده‌ست

سرِ دین، طعمه‌ی سرنیزه‌ی تکفیر شده‌ست

 

هر که در مدح علی(ع) شعر جدید آورده‌ست

گویی از معرکه‌ها نعش شهید آورده‌ست

روضه‌ی مشک رسیده‌‌ست به بی‌آبی‌ها

خون حق می‌چکد از ابروی محرابی‌ها

باز هم حرمله... سرجوخه‌ی وهابی‌ها

کوچه پس‌کوچه‌ی آینده، به خون تر شده است

باز بوزینه‌ی کابوس، به منبر شده‌ است

 

بعد نوشت: قابل توجه برادرای عزیز، این متن انتقادی است به طرز فکر دولت فعلی در باب مذاکره با غرب... و در واقع مقایسه است میان طرزفکرها... متن رو با دقت بخونید خواهشا که یه وقت گل به خودی نزنید!

آقا جان سلام! راستش خیلی وقت بود که می خواستم چند کلمه خودمانی با شما درد دل کنم. نمی دانم! شاید هر کس دیگر غیر از شما بود، از کلمه درد دل استفاده نمی کردم. شاید صراحتا می گفتم می خواهم چند خط انتقاد کنم، گله کنم یا یک چیزی توی همین مایه ها! اما خب چه کنم که احترام شما خیلی واجب است و الان هم که دارم این حرف ها را می زنم، دست و پایم می لرزد و قلبم  دارد از جا کنده می شود.

قبلش البته باید این نکته را بگویم که بنده خودم از ارادتمندان شما هستم و همین مراسم عزاداری دهه ی اول محرم، که همه ساله توی وزارت خانه برگزار می شود به همت من بوده و خودتان هم که حتما شاهد بوده اید که چقدر تلاش می کنم تا این مراسم با مشارکت هرچه بیشتر کارکنان وزارت برگزار شود.

منظور اینکه یک وقت خدایی نکرده از حرف هایی که می خواهم بزنم سوءتفاهم پیش نیاید!!

می دانید آقا جان؟! چند وقت است دارم به این فکر می کنم که آیا نمی شد جوری عمل کرد که در عاشورای سال 61 هجری آن فاجعه ی بزرگ پیش نیاید؟! واقعا نمی شد؟!

اولین درس امام صادق علیه السلام برای ما منتسبین به آن بزرگوار باید استمرار جهاد و مبارزه‌ی خستگی ناپذیر باشد و همان استمرار مبارزه بود که شعله‌ی مقدس فکر آن حضرت را تا امروز در دنیا نگه داشت.

مقام معظم رهبری حفظه الله

زیر پایش خدا غزل می ریخت
غزلی را که از ازل می ریخت
آن امامی که تا سحر امشب
روی لب های من غزل می ریخت
 
شب شعر مرا چه شیرین کرد
بین هر واژه ای عسل می ریخت
 
آن که در جیب کودکان یتیم
قمر و زهره و زحل می ریخت
 
آن کریمی که در پیاله دست
هرچه می ریخت لم یزل می ریخت
 
از هر آن کوچه ای که رد می شد
حسن یوسف در آن محل می ریخت
 
تیغ خشمش ولی به وقت نبرد
رنگ از چهره اجل می ریخت
 
شتر سرخ را به خون غلتاند
لرزه بر لشگر جمل می ریخت
 
آن امامی که روز عاشورا
از لب قاسمش عسل می ریخت
برقعی
- - - - - - - - 
پ.ن: امیدوارم امشب، مرحوم سید مهدی عزیز ما، سر سفره کَرَم جدش امام حسن علیه السلام، میهمان باشه. ان شاءالله.

ماه مبارک با تمام برکاتش از راه رسید و ما...

سیلی محکم مردم به اوباما- انتخابات 92

خدا رو شکر

و آفرین بر شیرمردان ایرانی...

توی ایامی که تحریم های اقتصادی غرب، به اوج خودش رسیده،

ایران، با روحیه تر از همیشه، داره برای غرب، شاخ و شونه می کشه...

صعود به جام جهانی فوتبال، شکست قدرت های والیبال، انتخابات و حضور...

امیدوارم توی همه عرصه ها بچه شیعه های ایرانی، خوش بدرخشن...

و برای آقا امام زمان، خوب سربازی کنن...

این سرود همیشه من رو به وجد میاره:


از پااااارس تااا  خزَ َر ، ایرانّ نشسته است

این شییییر پنننننجه ی ، دیوانّ شکسته است...

پیروزی ایران مقابل ایتالیا

مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادة سه‌شنبه شب قم شروع شد

آیینه خیره شد به من و من به‌ آیینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد

خورشید ذره‌بین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد

وقتی نسیم آه من از شیشه‌ها گذشت
بی‌تابی مزارع گندم شروع شد

موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد

از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد

در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد

فاضل نظری

بچه‌ها اگر شهر سقوط کرد نگران نباشیدشهید جهان آرا
دوباره فتح می کنیم
مراقب باشید ایمانتان سقوط نکند...


“شهید جهان آرا”

دکتر جلیلی

می گویند...

می گویند بی برنامه به میدان آمده ای، از حرف مفت بودنش که بگذریم، آیا مگر معنای برنامه با شعارهای قشنگ و پق و پوق زیادی، این روزها تفاوتی دارد!!؟