صعود...

قصه هبوط ، حکایت هجران و غربت انسان است...

صعود...

قصه هبوط ، حکایت هجران و غربت انسان است...

مشخصات بلاگ

قصه هبوط ، حکایت هجران و غربت انسان است و این خطاب «إهبطو منها جمیعأ» نگاشته بر لوح ازلی فطرت ، باقی است تا ابد الاباد که توبه آدم مقبول افتد و از این ارض هبوط به دارالقرار باز گردد؛ از این مهبط عقل به جمع سلسله داران مقیم کوی عشق ، پس همه از آن جاست که این ارض " مهبط " آدمی است نه " خانه قرار" او و از همین است بی قراری عاشق و غم غربتی که سینه اش را تنگ می دارد.
شهید آوینی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رقیه ندیری» ثبت شده است


 مسکین، یتیم، در شب سوم اسیر، من 

 در می‌زنم به خواهش قرصی فَطیر، من 

 در می‌زنم همیشه و هر جا که می‌روم 

 امّا دوباره مضطرب و ناگزیر، من 

 شاید همین دو سه شب و هی صبر، صبر، صبر 

 با این خیالِ خام، ولی دلپذیر، من... 

 شاید شبیه آن زنِ توی عروسی است 

 چشم‌انتظار پیرهنت در مسیر، من 

 اِنگار کن مرا پدرت سوی خانه‌تان... 

 «درمانده و گرسنه و پیر و فقیر» من 

 بانو! کجاست جای گلوبندتان؟ که باز 

 آن برده را رها کند و شاد و سیر، من... 

 ای، ای شما شکسته‌ترین کشتی نجات 

 دریا به خشم آمده، پهلو بگیر، من... ! 

شعر: رقیه ندیری